جهان سرمایه داری در بن بست !
با هیات دائر دفتر سياسى حزب


 
یک دنیای بهتر: حتما مقاله و هشدار بان گی مون دبیر کل سازمان ملل در مورد بحران جهان سرمایه داری را دیده اید. بعنوان کمونیستهای قدیمی که سرد و گرم مبارزه کمونیستی را چشیده اید، بالا و پائین بسیاری را در مبارزه کارگری کمونیستی دیده اید، چه احساسی دارید؟ ارزیابی تان چیست؟ تاکیدتان کدامست؟

علی جوادی: دارند به شکست سرمایه داری اذعان میکنند. چه احساسی میکنم؟ احساس حقانیت٬ احساس سربلندی در بیان حقایق تاریخی٬ احساس شعف ناشی از پرچمداری از بزرگترین حقیقت تاریخ جهان معاصر در نقد نظام سرمایه داری و همچنین احساس تالم و درد نسبت به مصائبی که این نظام ضد انسانی بر بشریت کارکن و زحمتکش تحمیل کرده است. احساس میکنم که در مکان تاریخی درستی در تاریخ قرار داشتیم. تلاشهای ما٬ دوندگی های ما٬ فریادهای ما٬ بیان واقعیتی انکار ناپذیر بود. ما گفتیم که سرمایه داری مسبب فقر و فلاکت و محرومیت و نابرابری است. ما در مقابل هلهله های خام اندیشانه ای که در پس پیروزی بلوک شرق فریاد زده میشد٬ هشدار میدادیم که این پرچم خام اندیشی ها را باید برزمین افکند. ما در مقابل تمام کسانیکه فریاد میزدند مبارزه طبقاتی به پایان رسید٬ کمونیسم شکست خورد٬ تاریخ به پایان رسید٬ ایستادیم. تاکید کردیم. پیروزی سرمایه داری جاودانه نیست. پیروزی بازار بر کارگر چیزی جز فقر و ناامنی اقتصادی در مقیاس بین المللی نیست. ما در مقابل تمام جنبشهای ارتجاعی و عتیقی که پا به عرصه حیات گذاشتند و یا مجددا فعال شدند گفتیم که حق با مارکس است. حق با منصور حکمت است. حق با ما است. ما اهل خودنمایی نیستیم. اما جا دارد که بخود و جنبش خود ببالیم. ما بودیم. دریچه ای بودیم برای بازنگهداشتن پنجره ای که از درون آن افقهای انسانی را جلوی بشریت قرار میداد. این بیان نقش تاریخی ما بود. این نقش را اساسا مدیون منصور حکمت هستیم. شاید کوچک بودیم. اما نفس وجودمان و پرچمی که در دست داشتیم یک حقیقت شیرین و جذاب است. و امروز چشمهای جهان جستجوگر به این واقعیت خیره شده است .

جهان در چند دهه اخیر دستخوش تغییرات بسیاری شده است. تغییراتی که در زندگی انسانهایی که این دوره را از سر گذراندند٬ وزن و جایگاه تعیین کننده ای خواهد داشت. این دوره ای بود که بازار آزاد و راست و سرمایه داری عنان گسیخته وحشیانه تعرض کرد. حمله شان در واقع تعرضی به بشریت و برابری طلبی و آزادی خواهی انسانی بطور کلی بود. اعلام کردند نظام سرمایه داری جاودانه است. هر اعتراض بشریت کارکن به این نظام را بیهوده قلمداد کردند. و واقعیت این است که اگر بورژوازی در این تعرض موفق میشد٬ اگر میتوانستند انتقاد و "خطر" سوسیالیسم را به حاشیه جامعه برانند٬ در آنصورت تنها توحش پیچیده در زرورق تکنولوژی را بخوردمان میدادند. در این دوران تمام قدرت انقلاب تکنولوژیک علاوه بر قدرت دستگاه سرکوب و زندانها و ارتش و پلیس و رسانه در خدمت مقهور کردن و ارعاب و تسلیم جامعه بشری به مقدرات سرمایه معطوف شد. اما نتوانستند. شکست خوردند. و اکنون دارند به شکستشان اذعان میکنند. از عواقب شکست و اعتراض توده های کارگر و زحمتکش به هراس افتاده اند. این دوران دوران رونق و گسترش و تعرض ما است. دوران جنبش ما که پرچم سوسیالیسم و ایده آلهای انسانی را برافراشته نگاهداشت. دوران ما که در آرمانهای برابری طلبانه و آزادی خواهانه و انسانگرایانه خود تجدید نظر نکردیم٬ دوران مصافهای بزرگ است. جهان دستخوش یک تجدید نظر فکری و سیاسی در بنیادهای سیاسی و اقتصادی و فکری خود است. بشریت در جستجوی حقیقت است. طبقه کارگر مدرن به طبقه ای جهانی تبدیل شده است. ماهیت و چهره کریه سرمایه داری بار دیگر روشن شده است .

بعنوان کمونیست کارهای زیادی باید کرد. کل پیروزی ممکن است. جدالهای اساسی جهانی اند و خصلت کشوری خاصی ندارند. باید آلترناتیو کارگری کمونیستی را در مقابل این وضعیت قرار داد. به میدان کشیدن یک صف بین المللی کمونیستی کارگری در جهان پر تلاطم امروز وظیفه حیاتی ماست. برافراشتن پرچم کمونیسم مارکس و منصور حکمت امری حیاتی است .

آذر ماجدی: اوضاع جهان بسیار وخیم است. هشدار بانگی مون بسیار واقعی است، اما او تمام حقیقت تلخ و سیاهی که زندگی میلیون ها انسان را مورد تهدید قرار داده است، تصویر نمیکند. باین خاطر که نقطه عزیمت بانگی مون حفظ سرمایه داری است. این هشدار قرار است بورژوازی و طبقات حاکمه را سر عقل بیاورد تا برای جلوگیری از سقوط سرمایه کاری کنند. اینگونه برخورد ها همواره دو هدف را دنبال میکند: 1- به بورژوازی و طبقات حاکمه یک شوک درمانی برای به حرکت درآمدن میدهد؛ 2- به مردم و طبقه کارگر میگوید ما حواسمان هست، دردتان را درک میکنیم، اعتمادتان از ما سلب نشود، از سرمایه داری و دموکراسی ناامید نشوید. خود این مقاله بخشی از راه حل جی 20 است.

بانگی مون در این رابطه نقش سیاستمداران رفرمیست را بازی میکند. نقش رفرمیسم همواره چنین بوده است. در شرایط وخیم و بحرانی که کل سیستم به زیر سوال رفته است، رفرمیسم برای حفظ آن به میدان میاید. با طرح چند رفرم به نفع مردم، کل نگرش و افق سرنگون کردن نظام را نزد گیرندگان رفرم محو و زائل میکند. این سیاستمداران امید ایجاد میکنند، اما نه امید به یک دنیای سعادتمند و مرفه، بلکه امید به همین سیستم حاکم و استثمارگر. همواره در شرایط بحرانی نقش جریانات رفرمیست تعیین کننده میشود.

در واقع اگر توجه کنید، خود اوباما نیز در این شرایط بحرانی دارد کم و بیش چنین نقشی بازی میکند. او از مردم آمریکا و کارگرانی که دارند کرور کرور بیکار میشوند، میخواهد که صبر داشته باشند، میگوید همه باید فدارکاری کنیم. بنظر من اگر فرضا جرج بوش از مردم و طبقه کارگر چنین درخواستی میکرد، با شورش و اعتراض آنها روبرو میشد. اما اوباما توانسته است تاکنون این دوران سخت و سیاه را با یک آرامش نسبی طی کند. این نقش اصلی اوباما در این دوره بحرانی است. او مناسب ترین شخصیت برای حفظ امید مردم به این سیستم خشن و استثمار گر است.

مساله اینجاست که در مقابل دنیا و طبقه کارگر جهانی دو آینده وجود دارد. یکی بسیار سیاه و تلخ و دردناک است. بیکاری و فقر بی سابقه و وحشتناک در برابر دنیا قرار دارد. درست است که اوضاع در جهان از نظر اقتصادی عقب مانده تر، واقعا ترسناک و مهیب است، اما در کشورهای جی 20 نیز شرایط بشدت و بسرعت بدتر و بدتر میشود. پیش از آنکه سرمایه داری بر بحران جاری فائق آید، میلیون ها نفر قربانی خواهند شد. چه بسا علاوه بر فقر و گرسنگی ما شاهد تشدید تنش ها و گسترش جنگ نیز باشیم. اما این تنها گزینه نیست. آینده دیگری نیز ممکن است.

باید در نظر داشت که در شرایطی که دنیا بطور گسترده و همگانی با چنین بحرانی روبرو است، سرمایه داری بشدت در اذهان دنیا بی آبرو و بی اعتبار گشته است. این شرایط به یک معنا میتواند مناسب ترین شرایط برای به زیر کشیدن آگاهانه سرمایه داری و برپایی سوسیالیسم باشد. این امید نیز موجود است و همین واقعیت است که این شرایط را به شرایطی پر تلاطم از نظر سیاسی و اجتماعی بدل میکند. کمونیسم کارگری در این اوضاع مسئولیت بسیار خطیری بر عهده دارد. باید در این شرایط برای پیشبرد و تقویت گرایش کمونیسم کارگری در میان طبقه کارگر قاطعانه تلاش کرد. ایجاد احزاب کمونیست کارگری باید در برنامه ما قرار داشته باشد. اکنون گوش شنوای بسیار برای حرف های مارکس و منصور حکمت وجود دارد. این وظیفه ماست که این حرفها را به این گوش ها برسانیم.

سیاوش دانشور : اظهارات بان گى مون عمق خطرى را منعکس ميکند که بورژوازى همه جا اينروزها جار ميزند. قبلتر دومنيک استراوس کان رئيس صندوق بين المللى پول و نويلى ايسدل رئيس شرکت کوکاکولا نيز بر سقوط اقتصاد جهانى و ضرورت رفرم در سرمايه دارى در مقابل "آينده تاريک" سخن گفته اند.  امروز همه سران بورژوازى از روساى دولتها و پارلمان نشين ها تا زعماى سرمايه مالى و شرکتهاى غول پيکر اقتصادى و همينطور بخش عمده اى از سران اتحاديه ها٬ کارشان هشدار دادن است. پولهاى هنگفت به جيب ميزنند و براى نظامشان اظهار نگرانى ميکنند. همه در يک موضوع اشتراک دارند و آن اينست که بايد با تمهيداتى مقابل سقوط سرمايه دارى و تبديل بحران اقتصادى به يک بحران واقعى سياسى و اجتماعى را گرفت. در پس اين اظهارات طبقه حاکم بايد وحشت از عروج انقلاب کارگرى و راه حل آنتى کاپيتاليستى عليه وضع موجود را ديد. اين اعلام نگرانيها اعلام وحشت از "شبح کمونيسم" است. شبحى که بويژه با اعتبار مارکس و کاپيتال و مانيفست و موج وسيع اعتراض کارگرى در کشورهاى صنعتى ديگر بطور آشکارى بالاى سر بورژوازى در گشت و گذار است.

واقعيت اينست که سرمايه دارى در بحران بى اعتبارى عميقى بسر ميبرد. اين موضوع از نفس بحران اقتصادى و پيامدهاى هميشگى آن بسيار فراتر است. هميشه بحران اقتصادى به بحران بى اعتبارى نظم سرمايه بدل نشده و بورژوازى بسيارى از بحران هايش را با مکانيزمى که براى حل آن دارد پشت سر گذاشته است. اينبار وضعيت فرق ميکند و درجه و غلظت اين هشدارها تنها به گستره جهانى بحران اقتصادى اشاره ندارند٬ بلکه به بى اعتبارى سرمايه دارى ديروز "پيروز" و امروز ورشکسته و بى اعتبار دلالت دارند. بحرانى که بالقوه ظرفيت آنرا دارد که همه جا را فرانسه و يونان کند. بحرانى که در دل خود ظرفيتهاى عظيم حرکت راديکال کارگرى عليه نظم بورژوائى را ميپروراند. وقتى جامعه اعتمادش از سيستم سلب ميشود٬ وقتى بالائيها راه حلى بجز چلاندن بيشتر طبقه کارگر براى حل بحران شان ندارند٬ وقتى پليس و نيروى ضد شورش و ايدئولوگها و مذهب و ناسيوناليسم بعنوان سگهاى پاسبان سرمايه دراين مواقع حاضرتر از هميشه اند٬ چرا بايد جامعه و طبقه کارگر مثل گذشته فکر کند؟ چرا نبايد ايده تغيير سرمايه دارى را بدون هيچ معرکه گيرى آکادميک بپذيرد؟ بورژوازى آگاهانه اين وضعيت را ميبيند٬ بى اعتبارى نظامش را ميبيند٬ نفرت جامعه را ميبيند٬ اعتبار منحصر بفرد مارکس و نقد مارکسى به نظامش را ميبينيد٬ بايد هم نگران باشد.

مسئله بسادگى اينست که جامعه خودکشى نميکند. طبقه کارگر ناچار است از خودش دفاع کند. دامنه اين دفاع و ميزان پيشروى و پيروزى ميتواند مورد بحث باشد٬ اما نفس دفاع از خود در مقابل اين وضعيت اجتناب ناپذير است. امروز ارکان آتوريته دولتها و مشروعيت قدرت بورژوازى همه جاى جهان سست شده است. دولت ديگر در انظار مردم آن پديده "مافوق طبقاتى" و "همگانى" و "خدمتگزار مردم" نيست. بيش از هر زمان روشن شده است که دولت بورژوائى٬ چه راست افراطى و چه رفرميست و چپ و شاهى و مذهبى٬ ابزار انقياد طبقاتى و تداوم وضع موجود است. بيش از هر زمان معلوم شده اين دولتها عصاى دست مفت خورترين و بيکاره ترين و جنايتکارترين بخش جامعه يعنى طبقه بورژوازى است. شناعت رفتار بورژوازى و جوايز نجومى به سرمايه داران بحدى است که صداى خود دولتها را هم درآورده است. امروز هر دولتى با هر رنگ پرچمى و با هر سابقه اى٬ يک پلاتفرم واحد دارد: فقر بيشتر٬ کار بيشتر٬ فدارکارى جمعى و "ملى"٬ دستمزد کمتر٬ خدمات اجتماعى کمتر٬ اداى سهم طبقه کارگر در حل بحران بنفع بورژوازى! و تمام مسئله بالائى ها حقنه کردن اين پلاتفرم به طبقه کارگر و وقت خريدن و وعده دادن براى عبور از اين شرايط حاد است.

اين وضعيت بهترين شرايط براى فعاليت کمونيستى است. ترديدى نيست که موانع يک پيروزى کمونيستى کارگرى کم نيستند. از جمله وجود احزابى که قادر باشند نفرت عمومى از سرمايه دارى را به عبور از سرمايه دارى و انقلاب کارگرى عليه اين نظم جهنمى بسط دهند کليدى ترين مسئله روز است. فکر ميکنم هر کمونيستى در چنين اوضاعى احساس دوگانه اى دارد؛ از يکطرف در متن بى اعتبارى سرمايه دارى و ورشکسته شدن ايدئولوژى بورژوازى شرايط مساعدى براى گسترش مبارزه انقلابى و کمونيستى ميبيند٬ و از طرفى امکانات و ابزارهاى حياتى اين استراتژى درست دراين شرايط هنوز مهيا نيستند. فرصت تاريخى اى فراهم شده و مستلزم ماکزيمم تلاش براى استفاده از آنست. اعتصاب ميليونى کارگران در هر کشور اگر پرچم سياسى روشنى بر آن متناظر نباشد به هدر ميرود. با اينحال من فکر ميکنم مجموعه شرايط امکان پيشروى کمونيسم را باز گذاشته است. بورژوازى بسادگى از اين معرکه بيرون نميرود و طبقه کارگر ناچار است نوع تشکل و تاکتيک ها و ضروريات مبارزه اش را در اين روياروئى سهمگين پيدا کند. خود ضروريات مبارزه طبقاتى اين اشکال را پيش رو ميگذارد. واضح است هيچ چيزى "محتوم" نيست٬ پيروزى و شکست هر دو ممکن اند. اما امروز دوره اى است که چشمها و گوشها باز است٬ اعتبار نقد راديکال و کمونيستى بالاست٬ اعتراض ميليتانت و سنتهاى عمل مستقيم کارگرى بيش از هر زمان امکان بروز وسيع دارند. وظيفه فورى کمونيسم کارگرى و جريان راديکال کارگرى اينست که پرچمش را عليه اين وضعيت برافرازد. بايد امکانات و ملزومات اين جدال را در تمام سطوح فراهم کرد. بدون مبارزه قدرتمند عليه بورژوازى حتى پيشروى هاى دوره اى ممکن نيست.

یک دنیای بهتر: ابعاد بحران جهانی سرمایه داری بسیاری را حتی در اردوی چپ شگفت زده کرده است. زمانیکه ما از بحران سرمایه داری نام میبردیم، آنها (حزب کمونیست کارگری) از "بحران وال استریت" صحبت میکرد. زمانیکه ما میگفتیم این بحران جهان سرمایه داری است، آنها (حزب حکمتیست) از "بحران اقتصادی آمریکا" نام میبردند و ما را به "اغراق گویی" متهم میکردند. حق با کیست؟ این وضعیت کدام موقعیت سیاسی و اجتماعی را برای نیروهای متفاوت در طیف "چپ" فراهم میکند؟ کدام نیروها میتوانند رشد کنند؟ کدام نيروها زمین خواهند خورد؟ چرا؟

علی جوادی: این ارزیابی ها ناشی از تحلیل سطحی از بحران جهان سرمایه داری و همچنین ناشی از چرخشهای سیاسی به راست این جریانات است. واقعیت عمق و دامنه بحران اکنون دیگر غیر قابل انکار است. این جریانات دلایل عام و ویژه بحران سرمایه داری حاضر را نمی دیدند. گرایش همیشگی نزولی نرخ سود که بالفعل شده است٬ بحرانهای عقب انداخته شده بعد از سقوط بلوک شرق که انباشته شدند و اکنون عواقب خود را به نمایش گذاشته اند٬ دلایل عام و خاص این بحران است. اما رهبری حزب موسوم به کمونیست کارگری همان تحلیل های سطحی متفکران بورژوا را تکرار میکرد که این بحران "وال استریت" است. مساله را فقط در این سطح میدیدند. تحلیلی که هدفش پنهان نگهداشتن جوهر وجودی بحران همه جانبه نظام سرمایه داری است. حزب موسوم به حکمتیست هم دامنه و ابعاد این بحران را نمی دید. همانطور که اشاره کردید مساله را اساسا محدود به بحران "اقتصادی آمریکا" میکردند. ابعاد جهانی آن را نمی دیدند. درجه ادغام و در هم تنیده بودن اقتصاد جهان سرمایه داری را نمی دیدند

مساله اما این است که چرا چنین تحلیلهایی از جانب این نیروها ارائه شدند؟ پاسخ را نمیتوان در عدم دانش و یا نا آگاهی از ارزیابی مارکسیستی از بحران سرمایه داری جستجو کرد. واقعیت را باید در گرایش سیاسی و جایگاه اجتماعی این جریانات دید. رهبری جدید ح ک ک بطور همه جانبه ای از جنبش کمونیسم کارگری در سطوح اجتماعی و نظری و سیاسی دور شده است. ما شاهد یک چرخش همه جانبه و یک گسست در مجموعه موقعیت سیاسی و اجتماعی و نظری این حزب هستیم. این ارزیابی ها ناشی از موقعیت کنونی این نیرو است. جریانات پوپولیست هیچگاه منتقد عمیق و همه جانبه سرمایه نبوده اند. حزب موسوم به کمونیست کارگری هم از همین گرایش در رنج است. از طرف دیگر جریان موسوم به "حکمتیست" دارای یک رگه گرایش "ضد امپریالیستی" است. بی دلیل نبود که بحران جهان سرمایه داری را بحرانی "آمریکایی" میدیدند .

این تحولات چه نیروهایی را تقویت و کدام نیروها را تضعیف میکند؟ بنظر من نیروهایی عمیقا کارگری و کمونیست از این تحولات نیرو میگیرند. هر درجه تحرک طبقه کارگر و اعتراض ضد کاپیتالیستی کارگر راه ما کمونیستهای کارگری را هموارتر میکند. جریانات پوپولیست و "ضد امپریالیست" پرچمشان بر زمین خواهد افتاد. مصافهای آتی صحنه جدال جریانات اجتماعی و اصلی جامعه است. جدال کارگر و سرمایه در مرکز این جدالها قرار دارد. جریانات حاشیه ای در این بستر قرار نخواهند داشت. جریانات سوسیال دمکرات٬ جریانات راست و پوپولیست در این جدالها حاشیه ای خواهند شد. ما چشم به این جدالهای اصلی دوخته ایم .

آذر ماجدی: مسلما حق با ما است. ما از همان ابتدای بروز علائم بحران، آن را تشخیص دادیم، تحلیل کردیم و در مورد گسترش و عمق آن هشدار دادیم. ضمن اینکه اعلام کردیم اوضاع میتواند برای رشد کمونیسم کارگری بسیار مناسب باشد. طولی نکشید که بقیه نیز بر واگن پریدند و از بحران جهانی صحبت کردند. مساله اینجاست که این احزابی که نام برده شد، بدنبال بورژوازی حرکت میکردند و تحلیل ارائه میدادند. تا زمانیکه تحلیل گران بورژوایی از بحران سرمایه مالی و وال استریت صحبت میکردند، آنها نیز همین تحلیل ها را با مقداری ادویه مارکسیستی ارائه میدادند. زمانی که بورژوازی به سخن آمد و از بحران در سطح جهانی صحبت کرد، این تحلیل گرایان بسیار هوشمند نیز از همین الفاظ استفاده کردند.

جالب اینجاست که بورژوازی بیش از یک سال پیش در مورد بحران در کشورهای کمتر توسعه یافته هشدار داد. آن بار هم بانگی مون در مورد شورش گرسنگان که دنیا را ناامن خواهد ساخت هشدار داد. در چندین کشور حدود یک سال پیش شورش گرسنگان عملا آغاز شد، مصر، هاهیتی، کامرون و غیره در این لیست قرار داشتند. آن زمان بورژوازی کوشید بحران را به گردن بالا رفتن قیمت نفت بیاندازد. اما خیلی سریع، ظرف چند ماه قیمت نفت بشدت نزول کرد، ولی  بحران حتی عمیق تر و گسترده تر بروز یافت. این بار بورژوازی کوشید که تقصیر را به گردن سرمایه مالی، بورس بازی و بی حساب کتابی سرمایه داری بازار آزاد بیاندازد.

بنظر من اکنون شرایط برای رشد کمونیسم کارگری بسیار مناسب است. سرمایه داری در اذهان عموم کاملا بی آبرو و بی اعتبار شده است. همه از آلترناتیو سخن میگویند. اینجاست که نقش کمونیسم کارگری کلیدی میشود. کدام آلترناتیو؟ پاسخ را ما داریم. باید بتوانیم با اعتماد به نفس به میدان بیاییم.

اکنون بطور مثال، گزینه سرمایه داری دولتی برای بخش قابل توجهی از طبقه کارگر، برای مردم و حتی بخشی از بورژوازی به یک نظام معتبر و بعنوان پاسخ به این شرایط مطرح شده است. این وظیفه ماست که این گزینه را نقد کنیم و جایگاه آن را توضیح دهیم. در میان بخشی از چپ نیز که سوسیالیسم را جز سرمایه داری دولتی نمی فهمند، سرمایه داری دولتی در صدر کارشان قرار گرفته است. نقد این گزینه یکی از کارهای اصلی ما در این دوره باید باشد. ضمنا پخش و اشاعه نقد کمونیسم کارگری از شکست انقلاب اکتبر یکی دیگر از نکات کلیدی است. بار دیگر مدل شوروی به موضوع بحث و جدل بدل شده است. اکنون به سهولت و سرعت میتوان از این بحث که سرمایه داری مسبب این شرایط است عبور کرد. کمتر کسی با شما در این مورد به جدل خواهد پرداخت. اما در مورد اینکه چه نظامی جوابگو است، بحث پیچیده تر میشود. لذا بسیار ضروری است که ما هم نقد کمونیسم کارگری به مدل شوروی و هم نقد مان به سرمایه داری دولتی را صریح و روشن ارائه دهیم. بنظرم این مبحث در راس فعالیت ما باید قرار گیرد.

یک مساله مهم دیگر، مقوله دموکراسی است. برای بخش وسیعی از چپ دموکراسی به شاه کلید حل تمام مصائب دنیا بدل شده است. از نظر آنها دموکراسی پاسخگوی همه دردها است. باید این افسانه را بشکنیم. اشاعه و گسترش نظرات منصور حکمت در این رابطه بنظر من بسیار حیاتی است. اخیرا خوشبختانه نوشته منصور حکمت در مورد "دموکراسی، تعابیر و واقعیات" به فرانسه نیز ترجمه شده است. باید بکوشیم که این درک از دموکراسی در میان طبقه کارگر و چپ وسیعا توسعه یابد.

ناسیونالیسم معضل دیگر ما است. چپ بطور کلی بشدت به ناسیونالیسم آغشته است. در شرایط بحرانی نیز، اگر آلترناتیو کمونیستی و انترناسیونالیستی گسترش نیابد، ناسیونالیسم کاملا گریبان طبقه کارگر را خواهد فشرد. ما باید مستمرا به نقد و افشای ناسیونالیسم و گسترش دیدگاه انترناسیونالیستی – کارگری بپردازیم.

علاوه بر این مبارزه فکری- سیاسی که اهمیت بسیار زیادی دارد. تلاش برای ساختن احزاب کمونیست کارگری یک وظیفه مهم دیگر ما است. طبقه کارگر بدون حزب کمونیستی قادر نخواهد شد که قدرت را بدست گیرد. در این شرایط بحرانی اگر درست عمل کنیم و سریع و بموقع بجنبیم، میتوانیم احزاب کمونیست کارگری با نفوذی بسازیم. در شرایط بحران، کمونیسم کارگری کاملا قابلیت رشد و نفوذ دارد. بعنوان نیروی پیشتاز کمونیسم کارگری این وظیفه بدوش ماست. کار بسیار سختی است. نیروی ما محدود است. اما ما مجاز نیستیم که این فرصت مهم و حیاتی را از دست بدهیم. در تاریخ یک لحظاتی تعیین کننده اند. بنظر من اکنون ما در مقابل چنین لحظه تاریخ قرار داریم.

سیاوش دانشور : بنظر من دنبال تحليل هاى رايج رفتند يا دستکم نطقه عزيمت تحليلى آنها را پذيرفتند و در سيستم خود بسط دادند. اين مسئله عمومى تر بود. تحليل مسلط از بحران اقتصادى اخير کمابيش حول "بحران مالى"٬ "بحران وال استريت"٬ "ميزان حبابها" و غيره دور ميزد. اين ديدگاهها چيز بيشترى از رسانه ها و تحليلگران بورژوا نميگفتند. تحليل بحران در متد اينها در بهترين حالت به شکل پولى بحران و بحران در قلمرو بازار محدود ميشد. از نظر اينها گويا هيچ رابطه اى بين سقوط سرمايه هاى مالى و ورشکستگى بانکها با پروسه انباشت و توليد سرمايه دارى و قانون ارزش وجود نداشت!؟ يا شايد فکر ميکردند سياستهاى اقتصادى راست افراطى در دو دهه اخير و دوره اى کسب سود –البته تا ايجاد نشدن حباب – تئوريهاى مارکس را از اعتبار ساقط کرده است! اين ديدگاهها غير مارکسيستى و شناخته شده اند. ترديدى نيست حق با مارکس و تحليل مارکسى از بحران بوده و هست. هنوز هيچ بورژوا و اقتصاد دان رشيدى که بتواند تئورى مارکس را بطور علمى رد کند و تئورى جديد و جامع و کوبنده اى طرح کند ظهور نکرده است. در نتيجه چسپيدن به فاکتها و بينش و تحليل بورژوازى از بحران و دادن رنگ و لعابى شبه چپ به آن تنها مسخره کرده تئورى مارکسيستى بحران و در بهترين حالت عدم درک واقعه اى است که اتفاق افتاده است. جر و بحث زيادى لازم نبود٬ اولين پس لرزه هاى بحران طى يکماه بى اعتبارى همه اين تئوريها را ثابت کرد و دور ريخت. و اين ويژگى دوره هاى تلاطم است که هر بحثى بسرعت تعيين تکليف ميشود.

آنچه ما در اولين اظهار نظرها راجع به بحران گفتيم جملگى به ثبوت رسيدند. معلوم شد بحران در توقف پروسه انباشت سرمايه و ديکته شدن گرايش نزولى نرخ سود ريشه دارد. معلوم شد براى تحليل بحران بايد از قلمرو و محدوده بازار فراتر رفت و رابطه بروز بحران در قلمرو مبادله را با قلمرو توليد تبئين کرد. بحران از نظر مارکس بدوا توقف در پروسه انباشت سرمايه است. مارکس بحران را برمبناى تحليل روابط توليد سرمايه دارى٬ يعنى سرمايه دارى چه بعنوان يک نظام توليدى معين و چه بعنوان نظام بازار مورد بررسى قرار ميدهد. شکل مجرد بحران با علت بحران تفاوت دارد. شرايط عام بحران ميبايست به وسيله شرايط عام توليد سرمايه دارى قابل توضيح باشد. مجارى بروز بحران که عمدتا در مرحله مبادله و در قلمرو بازار و در شکل پولى بحران خود را نشان ميدهد تنها به اعتبار توقف در پروسه انباشت سرمايه و تحليل سرمايه دارى بعنوان يک نظام توليدى قابل توضيح اند.

از نظر سياسى نيز مسائل متعددى تاکنون تثبيت شدند. اولا با اين بحران عاشوراى ضد کمونيستى بازار آزاديها و تزها و سياستهاى آن جملگى ورشکست شدند. تئوريسين هاى بورژوازى يکى پس از ديگرى "اشتباهات" شان را تصريح کردند و به "ناباورى عميق" شان به سيستم موجود اذعان کردند. راست افراطى و چهارچوبهاى اساسى حاکم به سرمايه دارى در سه دهه گذشته شکست خورد و جائى گم و گور شد. ثانيا مکان آمريکا در جهان و ادعاهاى نظم نوينى اش مبنى بر تنها ابر قدرت جهان کنار گذاشته شد. آمريکا هر ادعائى راجع به خود داشته باشد و هر نقشى که هنوز بتواند بعنوان يک دولت مقتدر سرمايه دارى ايفا کند٬ دوران کلانتر بودن جهان را پشت سر گذاشته است. ثالثا معلوم شد که نهادهاى جهانى مانند صندوق بين المللى پول و ناتو به روال سابق نميتواند ادامه يابد و بايد متناسب با مکان اقتصادى قدرتهاى درگير در آن بازتعريف شود. کنفرانس اخير ناتو و کنفرانس جى ٢٠ و تصميمات در مورد صندوق بين المللى پول نشان ميدهد که اين قرقره اينجاها هم باز شده است. رابعا پديده اوباما تلاشى براى عبور آمريکا درايندوران پر تنش همراه با شرکا و رقباى جديد است. تلاشى که هنوز آمريکا را در متحد کردن و بخط کردن دولتها و بورژوازى جهانى قدرتمند نشان ميدهد و در عين حال سهم و مکان بقيه را برخلاف يکجانبه نگرى و قلدرى دوره پيشين برسميت ميشناسد. و مهمتر از همه٬ معلوم شد طبقه کارگر در اروپا در مقابل سياستهاى طبقه حاکم و شکستن هزينه بار بحران روى دوشش مى ايستد. آنچه در اروپا امروز شاهد هستيم براى بسيارى دور از تصور بود.

دور اخير٬ دوره رشد اعتراض ضد سرمايه دارى طبقه کارگر است. دوره رشد و بميدان آمدن کمونيسم طبقه کارگر در مقابل نظام کاپيتاليستى است. ايندوران بيش از هر زمان دوران بن بست و فروپاشى چپ راديکال و سنتى و ناسيوناليست است. کسانى ممکن است هنوز به برافراشتن چند پرچم چگوارا و چاوز و امثالهم دل خوش کنند٬ با دولتهاى بورژوائى چپ آمريکاى لاتين "ديالوگ انتقادى" داشته باشند و يا اساسا افق شان از آنها قابل تفکيک نباشد. اما بسيار روشن است که دوران اين نوع انقلابيگرى غير کارگرى بپايان رسيده است. وقتى از اوباما تا سارکوزى و مرکل و براون و ديگران دولت را ابزار نجات سرمايه و نظم موجود کرده اند٬ دولتگرائى اقتصادى چپ راديکال و ناسيوناليسم ضد امپرياليستى دود ميشود و هوا ميرود. وقايع امروز در مقياسى گسترده تر شباهت زيادى دارد به "ضد آمريکائى گرى" و "ملى کردن" هاى خمينى که چپ راديکال "ضد امپرياليست" و ناسيوناليست را در دوره "انقلاب ۵٧" خلع سلاح کرد. امروز کمونيسم و سوسياليسم غير کارگرى افقش کور است و در بهترين حالت به جناح راديکال طرفدار سرمايه دارى دولتى تبديل ميشود. از حزب کمونيست سنتى روسيه تا جريانات متفرقه چپ در اروپا و کشورهاى موسوم به جهان سوم تا دولتهاى جى ٢٠ عليرغم تفاوتها به افق مشترکى در متن اين بحران رسيدند. دولتگرائى و ناسيوناليسم به دو رکن پلاتفرم اين جريانات تبديل شده است. تا به کمونيسم طبقه کارگر مربوط است٬ دوره اخير تنها ميتواند دوره تعرض آنتى کاپيتاليستى طبقه کارگر با يک استراتژى مارکسى و کمونيستى کارگرى باشد. بقيه راه ها تنها سوارى دادن به بورژوازى است.
 
یک دنیای بهتر: نشست سران ۲۰ کشور صنعتی جهان در لندن، بزرگترین نشست کشورهای صنعتی در دهه های اخیر قلمداد شده است. چرا این بیست کشور؟ هدفشان چیست؟ امیدشان چیست؟ به چه دست یافتند؟ تنشهایشان و توافقاتشان به کدام سو میرود؟ هماهنگی بیشتر یا شکاف بیشتر؟ آیا طوفان جنگی در راه است؟ سرنوشت "رهبری" و "هژمونی" آمریکا در کجای تصویر است؟

علی جوادی: چرا بیست کشور و چرا نه هشت کشور صنعتی بزرگ جهان؟ مساله هم اقتصادی و هم سیاسی است. این بیست کشور در برگیرنده نزدیک به ٨٠% اقتصاد جهان سرمایه داری را در کنترل خود دارند. از طرف دیگر تمامی حوزه های اقتصاد جهان سرمایه داری به لحاظ سیاسی را هم در بر میگیرند. از آمریکای شمالی٬ اروپا٬ چین٬ هند٬ و آمریکای لاتین٬ آفریقای جنونی و حتی عربستان سعودی در این جمع حضور دارند. گرد هم آوردن این دولتها در عین حال تلاشی برای شکل دادن و سهیم کردن اصلی ترین اقتصادهای جهان در معضل کنونی جهان سرمایه داری است. بحرانشان جهانی است٬ راه حلشان هم جهانی است. اینجا الیتیسم آمریکا – اروپا محوری کمتر نقشی ایفا میکند. جهان سرمایه داری بشدت در هم تنیده است. بطور مٽال اقتصاد چین بدون دسترسی به بازار آمریکا و اروپا قابل توسعه و دوام نیست. از طرف دیگر موقعیت اقتصادی آمریکا و اروپا بدون دسترسی به امکانات تولیدی و نیروی کار ارزان در چین و هند قابل حفظ نیست .

به این مجموعه استدلال باید چند فاکتور سیاسی پایه ای را اشاره کرد. معمولا بحرانهای جهانی زمینه ای برای عروج یک بلوک خاص و جدال بر سر تقسیم جهان و حوزه های نفوذ و سهم بری از اقتصاد و سیاست در سطح جهان را موجب شده است. دو جنگ جهانی اول و دوم زمینه و فرصتی و جدالی بر سر تجدید تعریف موقعیت اقتصادی و سیاسی بلوکهای درگیر و اصلی جهان بود. یک هدف سیاسی این تلاشها شکل دادن به مجموعه ای است که هیچکدام از بازیگران جدید و رو به رشد٬ در اینجا عمدتا بلوک چین و هند مد نظر است٬ نتوانند بمٽابه نیروهای مدعی قدرت و سهم بیشتر دست به مانور سیاسی و یا اقتصادی جدیدی بزنند. مسلما جدال و کشمکش با این آرایش دولتها از بین برده نمیشود. اما تعریف و چهارچوبی به این جدالها بخشیده میشود. این هم گوشه ای از حفظ موقعیت عمومی همگی شان است. اما منفعتی که این جریانات را در کنار هم قرار میدهد٬ واقعیتی خارج از موجودیت و موقعیت هر کدام از نیروهای این مجموعه است. علامت سئوال و خطر بالای سر کل نظام سرمایه داری قرار داده شده است. کشمکش های درون اردوگاهی شان در این چهارچوب فرعی و حاشیه ای است. با معضل اساسی تری مواجه اند. مساله شان شکست و فرو ریزی نظام سرمایه داری است .

بنظر من جنگی در ابعاد جنگ جهانی دوم چندان محتمل نیست. برای جنگ نیروی جنگی لازم است. کمتر نیرویی در کوتاه مدت قادر به شکل دادن به نیرویی در ابعاد قدرت نظامی آمریکا و یا ناتو است. چنین تقابلی تاٽیرات مخربی بر کل جهان سرمایه داری و هر بلوکی خواهد داشت. اقتصادی که بتواند بدون اتکا به اقتصاد و یا بازار بلوکهای رقیب بتواند به چنین مانور و پروسه ای تن دهد قابل مشاهده نیست. مسلما آینده را نمیتوان با دقت ریاضی پیش بینی کرد. اما واقعیات کنونی حاکی از شکل گیری چنین روندی نیست. شرایط حاضر با شرایط دوران شکل گیری جنگ دوم جهانی کاملا متفاوت است. بلوک برتر نظامی خود درگیر عمیقترین بحرانهای اقتصادی است. کل اقتصاد آ۠مریکا و اروپا در بر گیرنده دو سوم اقتصاد جهان است. بلوک چین و هند و روسیه نیز توانایی و یا انسجام سیاسی و ایدئولوژیک لازم برای ورود به چنین دوری از کشمکش را ندارند. هر جنگی در عین حال نیازمند ایدئولوژی و سیاست متفاوت برای پیشبردن چنین جنگی در ابعاد جهانی است. خوشبختانه جهان بنا به فاکتورهای متعددی به این سمت نمیرود. اما اگر جنگی در راه باشد. جنگ طبقاتی است. جدال کارگر و سرمایه است که میتواند به قیام و انقلاب کارگری در جوامعی منجر شود. این آینده محتمل تر است .

رهبری و هژمونی آمریکا موضوعی مورد جدال و کشمکش است. حداقل موقعیت ویژه و منحصر بفرد آمریکا در سطح جهانی به مصاف کشیده شده است. حتی متحدین اروپایی آمریکا این موقعیت ویژه را به چالش کشیده اند. دوران نئوکانسرواتیوها دوران تک رویی و یک جانبه گرایی کامل و همه جانبه آمریکا بود. این سیاست اکنون به اذعان خود رهبری کنونی آمریکا قابل پیشبرد نیست. بر سیاست چند جانبه گرایی تاکید میکنند. اما حفظ موقعیت ویژه و هژمونی آمریکا کماکان هدفشان است. بنظر من سرانجام این جدال به تضعیف موقعیت آمریکا منجر خواهد شد٬ اما توازن قوای فعلی آنچنان نیست که بلوکی بتواند بمٽابه نیروی برتر عروج کند. این کشمکش کماکان ادامه خواهد داشت. یک شکل از دعواهای درون اردویی سرمایه جهانی است .

آذر ماجدی: گفته میشود که این بیست کشور رویهم 80 درصد ثروت جهان را تولید میکنند. علت جمع شدن این بیست کشور را این چنین توضیح میدهند. بورژوازی جهانی دریافته است که به تنهایی و هر یک در چهارچوب کشور خودی قادر نیست با این بحران و عواقب آن مواجه شود. بخصوص باید در نظر داشت که سرمایه بشدت جهانی شده است. رشد و بحران سرمایه در هر محدوده ای سریعا بر کل سرمایه جهانی تاثیر میگذارد. فرضا کشور چین را مثال میزنند که هنوز از رشد نسبتا بالایی برخوردار است. اما همان چند درصدی که رشد اخیر آن کاهش یافته است، تاثیرات بسیار وخیمی بر اوضاع کشور چین و بر سرمایه بین المللی خواهد داشت. لذا واقعیات سرسخت زندگی، بورژوازی جهانی و دولت هایشان را دور یک میز مذاکره نشانده است.
سازماندهندگان و شرکت کنندگان کنفرانس بسیار از کار خود خوشنود اند. میگویند به توافقات بسیار زیادی دست یافته اند. اعلام میکنند که قادرند بحران را بخوبی پشت سر گذارند. اینها بخشا تبلیغات است. زیرا قبولاندن این تبلیغات به مردم، خود بخشی از حل عواقب بحران است. بخشا آن اقداماتی است که بورژوازی بشدت به آن نیاز دارد. لذا اگر بتوانند بر توافقات خود پای فشرند و اگر بتوانند مردم و طبقه کارگر را ساکت و مطیع و امیدوار نگاه دارند، پس از تحمیل یک دوره فلاکت،  گرسنگی و تحقیر بر میلیون ها انسان، سرمایه از بحران بیرون خواهد آمد و یک دوره شکوفایی تولید اقتصادی را آغاز خواهد کرد تا دوباره بحران ادواری بعدی ظهور کند.
ضمنا سرمایه پس از عبور از این بحران عمیق و گسترده بسیار قوی تر سر بر خواهد آورد. بسیاری از زیر ساخت ها و تغییرات تکنولوژیک و غیره نیز در این دوره انجام خواهد گرفت. بطور مثال شاهدیم که چگونه دولت باراک اوباما در صدد سرمایه گذاری بر تقویت زیرساخت های تولید در آمریکا است، تا پس از عبور از بحران، سرمایه آمریکایی بتواند در راس سرمایه جهانی قرار گیرد. دوره بحران برای سرمایه همیشه دوره پاکسازی، بازبینی، تقویت نقاط قوت و حذف نقاط ضعف است. ضعفا از صحنه خارج میشوند، قدرتمندها قوی تر از نبرد بیرون میایند. این از اساس نظام سرمایه داری است. باید توجه داشت که تمام این تحولات در متن و چهارچوب نظام سرمایه داری و کارکرد سرمایه و با هدف بهبود این نظام انجام میگیرد. وضعیت طبقه کارگر اما وخیم تر میشود. شدت استثمار طبقه افزایش و گسترش می یابد.

در ابتدای کنفرانس اختلاف نسبتا جدی میان دو دولت فرانسه و آلمان از یک سو و آمریکا و بریتانیا از سوی دیگر بروز کرد. در پایان همگی اعلام کردند که همه چی خوب و خوش پایان یافته است. تنش و شکاف و رقابت میان بخش های مختلف سرمایه کاملا طبیعی است و در دوران بحران عمیق تر وشدید تر نیز میشود. دولت های بورژوایی با این اقدامات و تدابیر میخواهند این تنش را تا حدودی تحت کنترل درآورند تا به نابودی کامل سرمایه درای منجر نشود. بعلاوه همیشه این اقدامات دیپلماتیک تاثیرات آرام سازی در میان مردم، جامعه و افکار عمومی را نیز دارد. این یکی دیگر از فوائد و دلایل سازماندهی چنین نشست هایی است.

بنظر من آینده کاملا قابل پیش بینی نیست. روند اوضاع بشدت به میزان تحرک و سازمانیابی طبقه کارگر و کمونیسم کارگری بستگی دارد. اگر طبقه کارگر و کمونیسم بتواند بخش قابل توجهی از مردم را سازمان دهند و در مقابل سرمایه به صف آرایی مشغول شوند، شرایط کامل متفاوت خواهد بود. مساله بر سر پیش بینی آینده نیست. مساله بر سر شناخت دینامیسم های کنونی و تلاش برای تغییر آن است. ما میتوانیم بر این اوضاع تاثیرات جدی داشته باشیم. باید نقش و رسالت خود را دریابیم و بحرکت درآییم.

آمریکا در جنگ عراق عملا شکست خورد. نتوانست به اهداف خود دست یابد. جنگ تروریستی ای که علیه مردم جهان براه انداخت به این امید که نقطه تعادل جدیدی، به نفع خود، به تروریسم اسلامی تحمیل کند و به این ترتیب نقش تک ابر قدرتی خود را حفظ کند، با شکست روبرو شد. در نتیجه جنگ تروریست ها در خاورمیانه، اسلام سیاسی و رژیم اسلامی تقویت شدند. این شرایط سیاسی بین المللی بعلاوه بحران شدید اقتصادی یک سیاست جدیدی را از بورژوازی آمریکا طلب میکرد. هم برای مصرف داخلی و هم بین المللی تصویر و سیمای آمریکا باید تغییر میافت و ترمیم میشد. این کار بعهده باراک حسین اوباما گذاشته شد. بنظر من برای این مقصود اوباما بهترین و مناسب ترین کاندید است.

در همین مدت کوتاه اوباما قادر شده است که سیمای آمریکا را در اذهان جهانیان به میزان قابل ملاحظه ای تغییر دهد. در عرصه داخلی نیز توانسته است صبر و تحمل را تا میزان زیادی به طبقه کارگر و مردم عادی آمریکا تحمیل کند. این یک موفقیت بزرگ برای بورژوازی آمریکا، چه در عرصه سیاست داخلی و چه بین المللی است. بنظر میرسد که آمریکا سازش بسیاری کرده است. اما این تنها راه حفظ موقعیت آمریکا بعنوان تک ابر قدرت و رئیس جهان است. بنظر من نقش اوباما در کنفرانس جی 20، کنفرانس ناتو و سفر اوباما به ترکیه توانست به بسیاری از اهداف کوتاه مدت دولت آمریکا در جهت ترمیم سیمای ضربه خورده اش، نایل آید. علیرغم بحث در مورد کنار گذاشتن سیاست یک جانبه نگری و حرکت بر مبنای توافق عمومی، آمریکا در این نشست های سران هفته اخیر توانست همچنان در نقش رئیس دنیا ظاهر شود.

سیاوش دانشور : جى ٢٠ اولين بارقه نظم جديد جهانى است. ما پيشتر راجع به اين موضوع و اولين کنفرانس آن همين نکته را تاکيد کرديم. گوردون براون در بيانيه پايانى کنفرانس همين را تاکيد ميکند و اين "نظم جديد جهانى" جى ٢٠ در مقابل "نظم نوين جهانى" آمريکا طرح ميشود که عملا شکست خورد. دراين "نظم جديد جهانى" آمريکا يک بازيگر مهم و يکى از شرکا است و نه رهبر جهان. اين نشست کشورهائى است که حدود ٨۵٪ توليد و اقتصاد جهان را در دست دارند و اقدامات آنها نيز برسيماى سياسى و اقتصادى جهان و نهاديش تاثير جدى و تعيين کننده دارد. جى ٢٠ ظرف کشورهاى جديد صنعتى دنياى امروز است که بايد بعنوان شرکاى جهانى محسوب شوند و سهم هر کدام در مسائل بين المللى و منطقه اى و بازار جهانى معلوم باشد. اينکه سرنوشت اين بزرگترين مجمع جهانى سرمايه چه ميشود تابعى از آنست که سرمايه دارى نهايتا چه پاسخى به وضعيت امروز ميدهد. توافقات اين نشست عليرغم قطب بنديهاى اوليه نهايتا فربه تر کردن صندوق بين المللى پول بود. آنچه رئيس صندوق بين المللى پول و دبير کل سازمان ملل بعنوان هشدار و راه طرح کرده بودند نهايتا تصويب شد. آمادگى دسته جمعى براى مقابله با بحران جهانى پرچم اين نشست بود. اين عبارت که وضعيت بگونه اى است که هيچ کشورى به تنهائى کارى از دستش بر نمى آيد٬ اگر از يکسو به عمق بحران و راههاى فورى جهانى تاکيد دارد٬ از سوى ديگر به مکان کشورها و سهمشان در مقابله با اين اوضاع و برسميت شناسى آن تاکيد دارد. بحث تغيير قوانين نظارتى حاکم بر صندوق بين المللى پول بويژه از جانب چين و ديگران تعرض ديگرى به موقعيت سياستهاى آمريکا در تعيين سياستهاى اين صندوق بود. مبناى توافقات جى ٢٠ امروز برگرداندن اعتماد به بازار و مهمتر به مردم است. يعنى خطرى که هر لحظه تهديد آن بيشتر ميشود. دراين مورد همه توافق دارند و همه براى نجات نظام شان هر کارى ميکنند. اختلافات شان نيز در همين متن بايد به تعيين تکليف مکان قدرتهاى مهم و حوزه نفوذ و سهم آنها در چهار گوشه جهان منجر شود. سياست آمريکا در ايندوره راه آمدن با شرکا و "پيشرو" شدن در اتحاد جهانى با در نظر گرفتن بقيه است. امرى که تاکنون با استقبال مواجه شده است. روشن است که دنياى امروز مملو از تضاد منافع دولتهاى سرمايه دارى است و همينطور جدال قدرت مبانى روشنى دارد. وضعيت امروز اينگونه است که هر دولتى در مهار بحران ذينفع است و در عين حال براى تامين منافع و موقعيت خود در دنياى جديد تلاش ميکند. اين نهاد آبستن بلوکهاى جديد است. يعنى جدالهاى پيشين قدرتهاى سرمايه دارى در متن بحران جهانى و معضلات جديد در ظرفيت و شرايط جديدى به پيش ميروند.

همواره با هر بحران اقتصادى مسئله خطر جنگ مطرح شده است. من فکر ميکنم جنگ به معنى وسيع و جهانى آن امروز در دستور نيست. اما جنگ به معنى منطقه اى و در "کانونهاى بحران" همواره وجود خواهد داشت و چه بسا تشديد شود. تروريسم دولتى آمريکا و ناتو هنوز يک برگ مهم بازى است. اما جنگ به معنى جدال کشورهاى سرمايه دارى براى حل بحران و يا اعاده رهبرى دنياى موجود٬ مادام که چهارچوب قدرت و نفوذ جهانى به فرجام نرسيده است٬ هنوز ضرروى نشده است. جنگهاى جهانى و وسيع معمولا برسر تجديد تقسيم جهان رخ داده است. بدنبال سقوط بلوک شرق و دنياى دو قطبى٬ قرار بود نظم نوين جهانى بوش و اعاده رهبرى آمريکا در جهان خلا قدرت و رهبرى جهان را پر کند. اين استراتژى شکست خورد و قبل از شکست آن بحث دنياى چند قطبى مطرح بود. بحران اقتصادى موجود اين روال را پيچيده تر و سريع تر کرده است. آنچه روشن است آمريکا ديگر رهبر بلامنازع جهان نيست و دارد خود را با دوره جديد و شرکاى جديد تطبيق ميدهد. در عين حال هژمونى سياسى و ديپلماتيک و نقش آمريکا را در جهان هنوز کشور ديگرى پر نکرده است. هنوز ائتلافهاى پايدار بلوکهاى سرمايه دارى که سياستها و منافع متفاوتى را دنبال ميکنند شکل نگرفته اند. هنوز آمريکا عليرغم ورشکستگى راست افراطى و شکست در عراق و بحران اقتصادى عميق دارد نقش کليدى بازى ميکند. اوباما توانسته است چهره آمريکا را در قياس با دوران بوش تغيير دهد. اوباما سياستمدار دوران پايان يکجانبه نگرى آمريکائى و قلدرى آنست. اما آمريکا بدلائل اقتصادى تا فتح مجدد رهبرى جهان راه طولانى و صعب العبورى پيش رو دارد.

یک دنیای بهتر: چشم انداز این بحران و اوضاع ملتهب سیاسی حاضر را کدام می بینید؟ یک میلیارد گرسنه، گسترش روز افزون لشگر بیکاران، در ماههای گذشته جمعیتی بیشتر از ۵۰۰ هزار نفر بیکار شده اند، تخمین میزنند که ۳۰ میلیون در اروپا بیکار خواهند شد. سیاست رسمی شان تلاش برای تحمیل بار بحران بر شانه های توده های کارگر و مردم زحمتکش است. از حذف خدمات اجتماعی شروع کرده اند. اما مقاومت عظیمی در مقابلشان شکل گرفته است. آیا میتوانند مانند همیشه با این سیاست خود را نجات دهند؟ تفاوت این بحران با بحرانهای تاکنونی به لحاظ سیاسی و اقتصادی کدامست؟ کدام آینده را محتمل میدانید؟

علی جوادی: واقعیتی مسلم است. این بار برخلاف بحرانهای چند دهه گذشته٬ جهان سرمایه داری با مقاومت و اعتراض جدی طبقه کارگر بمٽابه یک جزء مهم تحولات سیاسی حاضر مواجه است. اعتراضات کارگری در یونان٬ فرانسه و انگلیس گوشه هایی از واقعیتی است که میتواند شکل دهنده تحولات آتی باشد. طبقه کارگر فرانسه اکنون پرچمدار مبارزه کارگری در سطح طبقه کارگر است. بنظر من نمیتوانند بسادگی بار بحران اقتصادی را بر دوش توده های مردم قرار دهند. اما سرنوشت این جدال از پیش رقم نخورده است. تابعی از قدرت مقاومت متشکل و سازمان یافته طبقه کارگر جهانی است .

آنچه این بحران را از بحرانهای چند دهه اخیر مجزا میکند٬ واقعیات سیاسی معاصر و همچنین دامنه و عمق آن است. این بحران کل جهان سرمایه داری است. الگوی مسلط و غالب سرمایه داری در برابر توده های کارگرو زحمتکش جهان شکست خورده است. خودشان هم بعضا به این شکست اذعان میکنند. سرمایه داری در برابر تناقضات ذاتی اش دچار بحران و شکست شده است. از این رو مساله اساسا به صورت شکست و افول سرمایه داری فورموله شده است. سرمایه داری و سرمایه دار بار دیگر در اذهان بخشهای وسیعی از جامعه بشری بصورت نظامی انگلی ترسیم شده است. مشتی استٽمارگر که از قبل استٽمار کارگران زندگی میکنند. حاصل این تغییر و تحولات به حساب طبقه مدعی و سیستم الگوی اقتصادی آلترناتیو نوشته خواهد شد. طبقه کارگر و سوسیالیسم کارگری .

راه حل وضعیت موجود٬ پایان دادن به وضعیت موجود است. این نظام سرمایه داری است. تا هست وجودش مسبب فقر و فلاکت و گرسنگی و محرومیت در سطح جهانی برای بخشهای وسیعی از جامعه بشری است. راه حل اش برای جامعه بشری در نابودی اش و استقرار جامعه آزاد کمونیستی است. هم پیروزی و هم شکست هر دو محتملند. اما شرایط بیش از هر زمان برای پیشروی امر کارگر و کمونیسم و سازماندهی انقلاب کارگری مهیا است. دوران سرنوشت سازی است. کمونیسم کارگری٬ کمونیسم بدون تخفیف٬ کمونیسم مارکسی راه حل معمای بشریت است. این واقعیت را با قدرت طبقه کارگر باید به آلترناتیو وضعیت موجود تبدیل کرد .

آذر ماجدی: همانطور که در پاسخ به سوالات بالا اشاره کردم، اوضاع بسیار وخیم، تاریک و سیاه است. خطر مرگ و گرسنگی بر بالای سر میلیون ها نفر قرار گرفته است. عمق و گسترش بحران اخیر از هر زمان دیگری بیشتر است. ما اکنون شاهد بروز یک بحران وسیع بجای دو سه بحران از سر گذرانده شده ایم. شکست شوروی و بلوک شرق موجبات از سر گذراندن یک بحران گسترده را برای بورژوازی فراهم آورد. دست یابی به یک بازار وسیع در این بخش از دنیا بحرانی که در اواخر دهه 80 و اوایل 90 در حال شکل گیری بود را سریعا تخفیف داد. بعلاوه رشد تکنولوژیک یکی دیگر از عوامل کاهش بحران بود.

این واقعیت که بحران جاری دارد بیک معنا جور بحران های کاملا بروز نیافته سابق را نیز میکشد به عمق و گسترش این بحران افزوده است. از سوی دیگر سرمایه کاملا جهانی شده است و امکان دست یابی به بازار های جدید برای صدور سرمایه مانند دوران جنگ جهانی اول و دوم در مقابل بورژوازی قرار ندارد. تحمیل فقر، گرسنگی و ناامنی اقتصادی، اجتماعی و سیاسی گسترده بر مردم از عواقب اجتناب ناپذیر این بحران است. لیکن در صورت سازمانیابی انقلابی طبقه کارگر و صف آرایی در مقابل بورژوازی میتوان در کوتاه مدت عواقب دردناک بحران را کاهش داد و در دراز مدت سرمایه داری را به زیر کشید.

این یک راه حل معتبر و ممکن است. بسیار سخت است اما امکانپذیر است. این بهترین شرایط برای نقد رفرمیسم و سندیکالیسم در میان جنبش طبقه کارگر است. کارگران بهتر از هر زمانی کمبوها و سازشکاری سندیکالیسم را بطور روزمره تجربه خواهند کرد. در متن یک مبارزه جدی عملی میتوان سندیکالیسم را در برابر نقد کمونیستی کارگری کنار زد و آلترناتیو شورایی و دموکراسی مستقیم را در مبارزه طبقه کارگر جاری کرد. مساله اینجاست که اکنون دنیا و طبقه کارگر بیش از هر زمانی به کمونیسم کارگری در تمام وجوه تئوریک، سیاسی و عملی نیازمند است. کمونیسم کارگری باید هم برای بهبودهای روزمره در زندگی مردم و طبقه کارگر دخالت کند و هم برای سازماندهی انقلابی طبقه کارگر بکوشد. کمونیسم کارگری باید در هر پیکت کارگری، در هر اشغال کارخانه و تحصن کارگری حضور داشته باشد. باید بکوشد کارگران را برای گرفتن حق روزمره شان و حق نهایی شان هر دو سازمان دهد و به جلوی صحنه بکشاند. این رمز پیروزی کمونیسم کارگری است. هیچ چیز قابل پیش بینی نیست. همه چیز به تلاش و هوشمندی کمونیسم کارگری و به سازمانیابی انقلابی طبقه کارگر بستگی دارد. یک روزنه به سوی سعادت و رهایی بشریت، بسوی آزادی و برابری گشوده شده است. ما وارد لحظات تعیین کننده ای از تاریخ بشریت میشویم. آیا قدرت، هشیاری و بصیرت برای پیروزی را خواهیم داشت یا خیر به فعالیت آتی ما بستگی دارد.

سیاوش دانشور : اين بحران عميق ترين بحران جهان سرمايه دارى است. امرى که امروز توسط خود بورژوازى به آن اذعان ميشود. چند ماه پيش مقايسه اين بحران با بحران دهه ٣٠ بنظر عده اى نامتناسب مى آمد. امروز خودشان ميگويند عميق ترين بحران اقتصادى در جهان سرمايه دارى رخ داده است. از نظر سياسى اين بحران همانطور که اشاره شد با بحران بى اعتبارى سرمايه دارى و لکنت زبان گرفتن کل بورژوازى روبرو است. يک ورشکستگى عميق سياسى و ايدئولوژيک همراه با ورشکستگى اقتصادى اتفاق افتاده است. چهارچوبهاى گذشته بى اعتبار شدند و سياست موقتى "کنترل بازار" و سرمايه مالى هم راه حل استراتژيکى نيست. تنها راه خروج بورژوازى از بحران کوبيدن بيشتر طبقه کارگر و بالا بردن سود است. اما نفس استثمار شديد و بيکارسازيهاى وسيع هم حتى اگر موقتا به سرمايه جانى بدهد نميتواند به جامعه و به خود بورژوازى اطمينان دهد که مخاطرات را پشت سر گذاشته است. اين ميزان از گرسنگى و بيکارى و بى آيندگى اقتصادى مانند بمب ساعتى است. مسئله صرفا راههاى تامين سود بيشتر و تمهيدات دولتها براى مقابله با بحران نيست٬ بايد جامعه هم قبول کند که به هر حال آينده روشنترى توسط بورژوازى تامين شده است. بايد اعتماد به اين نظم مجددا احيا شود. بايد از نظر سياسى و ايدئولوژيک بورژوازى بتواند در مکانى قرار گيرد که قدرت روياروئى با اين درياى نارضايتى و اعتراض را داشته باشد.

اين درست است که هنوز بورژوازى در قدرت است و ابزارهاى سلطه و تحميق و سرکوب را در دست دارد اما ترديدى نبايد داشت که عبور از اين دوره براى طبقه حاکم ساده نيست. آينده به هر صورتى رقم بخورد٬ تناسب قواى فکرى و سياسى و طبقاتى در جامعه به قبل از بحران اخير و دوره قدر قدرتى سرمايه برنميگردد. به هر حال از پيش معلوم است که بورژوازى چگونه بايد به بحران برخورد کند و سياستش کمابيش چيست. اين سوال ما نيست. سوال ما حل بحران به نفع طبقه کارگر و اکثريت مردم محروم است. سوال ما حل بحران بورژوازى از موضع کمونيسم طبقه کارگر است. اين روشن است و امروز روشنتر شده است که طبقه کارگر در جوامع غربى و کشورهاى سرمايه دارى عليه اين وضعيت واکنش نشان ميدهد. اروپا وارد دور جديدى از اعتراض کلاسيک کارگرى شده است. دوره اى که جنبشها و گرايشات ريشه دار جوامع طبقاتى امکان عرض اندام و رشد و جذب نيرو دارند. اگر بحران عمق بيشترى پيدا کند و تمهيدات تاکنونى به سنگ بخورد٬ دوره چپ مرکز بورژوازى بسرعت تمام ميشود و زمينه عروج جريانات راست فاشيستى در اردوى طبقه حاکم فراهم ميشود. بارقه هائى از اين را هم اکنون ميتوان ديد. در اردوى طبقه کارگر نيز سياست و سنت راديکال کارگرى بيش از هر زمان امکان رشد دارد. امروز دوره سياستهاى راديکال و کمونيستى است. تريديونيونيسم و سوسيال دمکراسى و سرمايه دارى دولتى و ناسيوناليسم چپ و آنتى گلوباليزاسيون و پروتکشنيسم اقتصادى پاسخى براى اين اوضاع ندارند.

تنها راه حل کمونيستى طبقه کارگر و سياست و خط مشى انترناسيوناليستى کارگرى ميتواند چشم اندازى در مقابل اين وضعيت قرار دهد. اين آينده ممکن و مطلوب و ضرورى است. اما تحقق آن تماما بسته به اين است که طبقه کارگر در پاسخ به بحران چکار ميکند. پراتيک کمونيستى کارگرى به معنى وسيع کلمه و پاسخ به نيازهاى ايندوره مبارزه طبقاتى کليد پيشروى است.

 یک دنیای بهتر: اما مساله بر سر تغییر این واقعیت زمخت و خشن است. چگونه؟ جدالهای آتی، نبردهای فردا را چگونه باید سازمان داد؟ حلقه های گرهی کدامند؟ به چه معضلاتی باید پاسخ داد؟ راه پیشروی را چگونه باید هموار کرد؟ معنای تمام این تحولات برای حزب اتحاد کمونیسم کارگری چیست؟ در ایران مساله چگونه است؟

علی جوادی: مساله بر سر تغییر جهان کنونی است. تردیدی نیست. برای ما کمونیستهای کارگری مساله سازماندهی و فراهم کردن ملزومات چنین تغییراتی است. جدالهای آتی اساسا خصلتی جهانی دارند. ویژگی های محلی و کشوری در مقایسه با مسائل اساس جهانی حاشیه ای و فرعی ترند. اگر موقعیت حاضر دستور عمل خاصی در مقابل حزب ما قرار دهد بنظر من همین مساله است. جدال کار و سرمایه اکنون جدالی جهانی است. باید برای این نبردها آماده شد .

اما راه پیشروی را تنها با شکل دادن به احزاب کمونیستی کارگری از جنس حزب اتحاد کمونیسم کارگری میتوان هموار کرد. در این مبارزه طبقاتی نمیتوان و نباید به کسب امتیازاتی اکتفا کرد٬ نمیتوان فقط جلوی تعرض به صفوف طبقه کارگر را سد کرد٬ مساله تغییر اساسا به تصرف قدرت سیاسی و شکل دادن به جدالی در این عرصه پیش برد. حزب ما دارای تجربه غنی کمونیسم کارگری و همچنین روشن بینی و صلابت سیاسی کمونیسم مارکسی و منصور حکمت است. این پرچم را باید در سطح جهانی برافراشت. بنظر من این بخش از کار ما باید جایگاه برجسته تری در دوران حاضر در سوخت و ساز حزب ایفا کنند .

مساله به این صورت است. پیشروی کمونیسم کارگری در ایران و تصرف قدرت سیاسی تاٽیرات خیره کننده ای در سطح منطقه و جهان بدنبال خواهد داشت. قدرت گیری کمونیسم و طبقه کارگری در جامعه ای مانند ایران یک تحول عظیم سیاسی است. از طرف دیگر هر درجه پیشروی طبقه کارگر و کمونیسم در سطح جهانی باید به پیشروی کمونیسم کارگری در ایران تبدیل شود. باید کاری کرد که نبض طبقه کارگر چه در ایران و چه در اقصی نقاط جهان با هم بزند. ما باید در پروسه سهم بسزای خود را ایفا کنیم .

حزب اتحاد کمونیسم کارگری در دوران آتی باید جایگاه ویژه ای به این مجموعه مسائل بدهد. ما میتوانیم زمینه ساز تحولی جدی در این راستا باشیم .

آذر ماجدی: این سوالاتی بسیار مهم و استراتژیک است. متاسفانه کمونیسم کارگری در موقعیت پراکنده ای قرار دارد. بنظر من نقش کمونیسم کارگری ایران در این بحران بسیار تعیین کننده است. چرا؟ بخاطر بیست سال سنت و مبارزه تئوریک، سیاسی و حزبی کمونیسم کارگری در ایران. به این خاطر که کمونیسم کارگری بعنوان یک جنبش و پدیده ای حزبیت یافته و منصور حکمت بعنوان یک رهبر فکری و سیاسی انقلابی کمونیست در میان چپ و جنبش کارگری ایران بسیار شناخته شده اند.
لذا حزب اتحاد کمونیسم کارگری یک وظیفه و رسالت بسیار مهم بر دوش دارد. کار بسیار هرکولی در مقابل حزب ما قرارگرفته است. پیروزی اجتناب پذیر و قطعی نیست. ما بعنوان کمونیست های کارگری که بعضا 30 سال از عمرمان را برای پیروزی کمونیسم صرف کرده ایم، در این لحظات تعیین کننده باید آرایش جدیدی بخود بگیریم. نقش مبارزه انترناسیونالیستی ما در این دوره صد چندان میشود. باید نقشه عمل خود را دقیق تعیین کنیم. ترجمه و انتشار وسیع آثار منصور حکمت یکی از وظایف اساسی ما است که باید با انرژی صد چندان بر آن متمرکز شویم. تماس نزدیک تر با جنبش کمونیستی بین المللی بویژه در اروپا یک وظیفه اصلی دیگر ما است. باید با قاطعیت، با امید به پیروزی کمونیسم کارگری و با اتکاء هر چه بیشتر بر گنجینه تئوریک و سیاسی منصور حکمت پا در این راه بگذاریم.
مردم ایران نیز با شرایط بسیار سختی دست و پنجه نرم میکنند. تاثیرات بحران اقتصادی جهانی را بر اقتصادی سرمایه داری فی الحال بحران زده ایران کاملا مشهود است. مبارزه حزب ما در ایران نیز باید به همان شیوه تاکنونی اما با شدت بیشتر ادامه یابد. رشد نفوذ و سازمانیابی طبقه کارگر، بویژه در این شرایط، در هر گوشه ای از جهان بر سایر نقاط تاثیرات مثبت خواهد داشت. باید تکرار کنم: شرایط بسیار سخت و وخیم و تاریک است. اما در عین حال یک روزنه مهم بسوی رهایی و سعادت، آزادی و برابری، بسوی سوسیالیسم گشوده شده است. باید گفت گل همینجاست، همینجا برقص.

سیاوش دانشور : در جنبش کارگرى اروپا و مشخصا در کشورهاى معينى ما بايد تلاش کنيم سنت راديکال کارگرى و ملزومات پيشروى آن را تقويت کنيم. واقعيت اينست که دنياى امروز بگونه اى است که الگوها بسرعت تسرى مى يابند و بسرعت بيشترى الگوها و سياستهاى قديمى و ناکارا حاشيه اى ميشوند. سياست ما شرکت فعال در جدالهاى موجود به تناسب قدرت و توانمان است. بعنوان کمونيست و انترناسيوناليست مبارزه هر بخش از طبقه کارگر در هر گوشه جهان مبارزه واحد طبقه ماست. در عين حال بايد فوکوس سياسى داشت. بايد روندهائى را تقويت کرد و سياستهائى را نقد و ايزوله کرد. ما از مبارزه و جنگ طبقاتى دفاع ميکنيم اما اين دفاع مشروط است. ما از هر سياست حاکم به اين تلاشهاى برحق نه فقط دفاع نميکنيم بلکه موظفيم سياستهاى ضد کارگرى را که خود را به زبان اعتراضى کارگران تبديل کرده اند نقد و افشا کنيم. ما موظفيم در هر مورد سياست کمونيستى را طرح و براى اشاعه و اتخاذ آن بکوشيم.

بايد تصريح کرد که بحران اخير و مسائلى که به جلو صحنه رانده است٬ سياستهاى حاکم بر چپ جامعه غربى را که اساسا ناسيوناليسم و دولتگرائى و "ضد امپرياليسم" است بيش از پيش ورشکست کرده است. بستر اصلى جنبش اتحاديه اى نيز اساسا سياستهاى دولتها را پيش ميبرد. همينطور دوران جنبشهاى رنگين کمانى بعد از پايان جنگ سرد بسر رسيده است. خوشبختانه صورت مسئله بيش از هر زمان سر جاى واقعى خود قرار گرفته است. ضديت با کاپيتاليسم و اينکه اين نظام جوابگو نيست دارد ورد زبانها و شعار تظاهراتها ميشود. يک جنبش وسيع و عينى عليه سرمايه دارى وجود دارد. اين جنبش ميتواند و بايد توسط کمونيسم طبقه کارگر در مرتبه بالاترى قرار بگيرد. بايد موانع فکرى و سياسى و پراتيکى اين امر را جواب داد. آيا از نظر سياسى ضديت با کاپيتاليسم به مطلوبيت يک آلترناتيو سوسياليستى در سطح توده اى تبديل خواهد شد؟ اين يک امکان واقعى است و هر روز بورژواها به زبان ديپلماتيک آنرا هشدار ميدهند. معضلات اين آينده ناآمادگى سياسى و تشکيلاتى است. مارکس معتبر است٬ حرف کمونيستى خريدار و گوش شنوا دارد٬ راديکاليسم و نخواستن نيرو جذب ميکند٬ آمادگى و عصبانيت و نفرت عظيم است. بورژوازى نگران شورش و انقلاب عليه نظم موجود است و بشدت در موقعيت دفاعى قرار دارد.  

واين دوره کوتاه و مقطعى نخواهد بود. امکان عينى بميدان آمدن و ابتکار عمل گرفتن سنت راديکال کارگرى وجود دارد. در همين اروپاى غربى ما شاهد شکلگيرى سازمانهاى راديکال کارگرى و احزاب چپ تر خواهيم بود. هم اکنون فرانسه يکموردش با عنوان "حزب ضد سرمايه دارى نوين"  بيرون داده است که در مدت کوتاهى وسيعا رشد کرده است. ايجاد احزاب کمونيستى و سوسياليستى کارگرى زمينه عينى و واقعى دارند. رويدادهاى دو سه هفته اخير در اروپا٬ از اعتصاب عمومى فرانسه تا تظاهراتهاى وسيع در لندن و پاريس و فراکفورت و برلين و استراسبورگ و غيره٬ شعارهائى که طرح شدند٬ ظرفيتى که براى زير سوال بردن قانون و نظم موجود بروز داده شده است٬ همه اين تصوير تفاوت بنيادى با چند سال پيش دارد. در اروپا نسيم جديدى ميوزد که بنياد آن اعتراض پرولتارياى صنعتى و اعتراض عليه سرمايه دارى است. سياستها و روشهاى گرايش راديکال کارگرى هر روز در گوشه اى رخ نشان ميدهد. همين روند نيازها و اقدامات را نيز برجسته ميکند. به نظر من مبانى يک سياست کمونيستى کارگرى و مشخص تر وظيفه حزب ما بايد روى اين جوانب متمرکز شود:

 

    0-طبقه کارگر به حزب سياسى کمونيستى نياز مبرم دارد. اين نياز بايد برجسته شود و در رفع موانع آن کوشيد. همکارى فشرده تر و ايجاد تماس با جريانات و محافل کمونيستى کارگران٬ رساندن آثار منصور حکمت و نقدهاى پايه اى به اين محافل٬ تاکيد بر ضرورت احزاب کمونيستى کارگرى و توده اى که آلترناتيو سوسياليسم را در مقابل کل جامعه قرار ميدهد٬ يک حلقه کليدى سياست ما بايد باشد.

    1-بايد راجع به آلترناتيو کارگرى مرتبا حرف زد و بر مبرميت آن تاکيد کرد. چه خود طبقه کارگر و چه جامعه در مقياس وسيعتر بايد ممکن بودن و مطلوب بودن تغيير را در ابعاد اجتماعى ترى حس کند و افق آن را داشته باشد. مقابله با حمله به معيشت طبقه کارگر حياتى است اما بايد متوجه بود که آنها سه قدم عقب مينشانند و ما در بهترين حالت دو قدم را پس ميگيريم. حتى تحميل اصلاحاتى به طبقه حاکم به نفع طبقه کارگر و شهروندان بدون يک جنبش وسيع توده اى و راديکال ممکن نيست. بايد جنبش کارگرى اروپا پاى اعلام سلب از سرمايه دارى برود.   

    2-بايد با ناسيوناليسم چه در زبان دولتها و رسانه ها و چه در سياستهاى اقتصادى٬ همينطور در ميان چپ غير کارگرى قاطعانه مقابله کرد. اين سلاخ مخرب ايدئولوژيک امروز بورژوازى براى ايجاد تفرقه در صفوف طبقه کارگر است. اين وظيفه تعطيل ناپذير کمونيستهاى انترناسيوناليست و کارگران پيشرو است.

    3-دولتگرائى اقتصادى را که اينروزها "سوسياليزه کردن" توسط بورژواها نام گرفته است بايد بعنوان سياستى ضد کارگرى و ضد سوسياليستى درهم کوبيد. طبقه کارگر بايد در متن اين تحولات تصوير خود از سوسياليسم و کمونيسم را به جامعه بدهد. اين يک گوشه جدال وسيعتر کمونيسم و آنتى کمونيسم است.

    4-دمکراسى بوى گندش دنيا را ور داشته است. از دمکراسى آپارتايدى قومى و مذهبى و دمکراسى موشک کروزى تا دولتهاى "منتخبى" که کارشان فقط دزدى از جيب کارگران و ريختن به جيب بورژواها است. دولت و نظام بورژوائى امروز زير سوال است. مقابله وسيعتر عليه سرمايه دارى در سياست و تبليغات کمونيستى و تاکتيک روز بايد در دستور جنبش ما قرار بگيرد. تقويت جهتگيرى ضد کاپيتاليستى جنبش امروز حياتى است.

    5-دامن زدن و تقويت به سنت راديکال کارگرى يک امر کليدى و حياتى ديگر است. ترديدى نبايد داشت که اتحاديه ها کنار بورژوازى مى ايستند و عمده آنها تاکنون و در متن همين بحران ايستاده اند. اتحاديه ها در اين جنگ کارگران را به مسلخ بورژوازى ميبرند. طبقه کارگر به سياست سازماندهى شورائى٬ به سياست کنترل کارگرى٬ به روشهاى عمل مستقيم کارگرى دراين دوره نياز حياتى دارد.

    6-در قلمرو مطالبات رفاهى شعارهاى ما برخلاف سياست "فداکارى جمعى" ناسيوناليستى و بورژواها٬ بر مبناى تامين يک زندگى مرفه براى طبقه کارگر و همه انسانها متکى است. امکانات مادى تامين يک زندگى مرفه براى همگان وسيعا وجود دارد. اولويت از نظر ما نه "نجات سرمايه" بلکه نجات انسانها از سرمايه است.

ايران در يک مقياس کلى تر از اين اوضاع جدا نيست. بحران جهانى است و گريبان سرمايه داريهاى ورشکسته مثل ايران را سخت تر ميگيرد. در ايران بورژوازى اسلامى پاسخش چند درجه شديدتر از پاسخ همتايان غربى اش است. دورنماى فقر و فلاکت بيشتر طبقه کارگر – چه رژيم با آمريکا بسازد و چه نسازد- چشم انداز کل بورژوازى ايران است. طبقه کارگر ايران از رويدادهاى بين المللى تاثير ميپذيرد و ظرفيت بيشتر و سنت قويترى براى حرکت راديکال عليه سرمايه دارى دارد. اگر در ايران اختناق مانع نبود٬ کارگران در هر گوشه شوراها و سازمانهاى مستقل کارگرى شان را برپا ميکردند و بسرعت جامعه را حول جنبش کارگرى قطبى ميکردند. با سياستهاى اقتصادى رژيم و اخيرا تجويز اسلامى سفت کردن کمربندها با عنوان "تغيير الگوى مصرف"٬ و با ارتش بيکارى و فقر و گرسنگى طبقه کارگر٬ بعيد است اختناق بتواند زياد دوام بياورد. اين تصور که در فرانسه و لندن و آلمان و يونان و هر گوشه اعتراض موج بزند و کرور کرور پليس و نيروى ضد شورش در خيابان باشد٬ و ايران و مصر و ترکيه و پاکستان جزيره آرامش باشد٬ تصورى عميقا اشتباه است. اعتراض طبقه کارگر در اروپا تاثيرات مستقيم و بلاواسطه بر جنبش کارگرى ايران دارد. در ايران تقويت روزمره حزب در قلب جنبش کارگرى با افق سرنگونى سرمايه دارى توسط يک انقلاب کارگرى وظيفه تعطيل ناپذير ماست. *